خلاصه داستان

نائومی و لورا به طور اتفاقی در کافه یک فروشگاه ملاقات می‌کنند، زمانی که نائومی به اشتباه کت لورا را برمی‌دارد. این اشتباه ساده جرقه‌ای برای یک عشق فوری و پرشور است. آن‌ها سریع با هم آشنا می‌شوند، عاشق یکدیگر می‌شوند و به زودی با هم زندگی می‌کنند. اما با گذشت زمان، لورا شروع به تقلید از نائومی می‌کند – ظاهر، عادت‌ها و حتی هویتش – و به تدریج زندگی نائومی را تصاحب می‌کند. مرزهای بین خود واقعی و تصویر ساخته‌شده محو می‌شود، و نائومی با یک هویت دوگانه و ترسناک روبرو می‌شود.

در خط داستانی موازی، یک زن جوان که برای یک نویسنده شبح (ghostwriter) ضبط‌های صوتی را رونویسی می‌کند، زندگی منزوی و روتین خود را می‌گذراند. او به دفتر نویسنده می‌رود، نوارها را تحویل می‌گیرد، اسپرسو و کروسان می‌خورد و در آپارتمانش کار می‌کند. اما وقتی دما پایین می‌آید و بوی دود در شهر پیچیده می‌شود، او صدایی در یکی از ضبط‌ها می‌شنود که انگار مستقیماً به او خطاب شده است. این کشف، احساس تحت نظر بودن را در او برمی‌انگیزد و زندگی‌اش را به هم می‌ریزد. او شروع به محو شدن در زندگی روزمره‌اش می‌کند، و سؤالاتی در مورد واقعیت و هویتش مطرح می‌شود.

هانا یوهانسون با نثری کنترل‌شده و ماهرانه، دو داستان را با هم می‌آمیزد و خواننده را در حالتی از تنش مداوم نگه می‌دارد. این رمان نه تنها یک تریلر است، بلکه کاوشی در تنهایی، آفرینش هویت در چشمان دیگری، و مرزهای بین دروغ و حقیقت است. مانند یک بازی فریبنده، خواننده مدام حدس می‌زند که توپ زیر کدام جام پنهان است، و در نهایت به یک تالار آینه‌های پیچیده از نثر ظریف هدایت می‌شود.