معرفی بررسی و نقد محصول
کتاب A Happy Death مرگ خوش
مرگ خوش یک مرگ مبارک رمانی نوشته آلبر کامو نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. اگرچه در ابتدا در دهه 1930 نوشته شده بود، مرگ خوش تا سال 1971، 11 سال پس از مرگ کامو منتشر نشد. این رمان جستجوی معنا را در دنیایی ذاتاً بیمعنا بررسی میکند. محیط ، مضامین و حتی نام شخصیتها پیشینیان آشکار رمان معروف کامو، غریبه هستند .
کتاب A Happy Death مرگ خوش
قسمت اول یک مرگ شاد با عنوان “مرگ طبیعی” است. پاتریس مرسو یک منشی فرانسوی الجزایری است که در الجزایر تحت اشغال فرانسه زندگی و کار می کند . در فصل آغازین، او بی سر و صدا وارد خانه مردی به نام زاگرئوس می شود که پاهایش قطع شده و از ویلچر استفاده می کند. مرسو بدون هیچ بیانی کیفی را باز می کند که حاوی یک اسلحه و یک یادداشت خودکشی از پیش نوشته شده است. زاگرئوس تماشا می کند که مرسو یک گاوصندوق حاوی مقدار زیادی پول را خالی می کند. مرسو به سر زاگرئوس شلیک می کند و با گذاشتن اسلحه در دست زاگرئوس قتل را شبیه مرگ بر اثر خودکشی می کند. مرسو ترک می کند و به آپارتمان خود باز می گردد و در آنجا به خواب می رود.
داستان به نقطه ای چند روز قبل از مرگ زاگرئوس برمی گردد. مرسو در دفتر خود در اسکله کار می کند. او بهویژه شغل خود را تحریک نمیکند و بیشتر روزها را در یک روال آشنا از خواب بیدار میکند، به سر کار میرود، با همکارش ناهار میخورد، و به خانهاش بازمیگردد تا مردمی را که از بالکناش عبور میکنند تماشا کند. او یک دوست دختر به نام مارث دارد ، اما او را به خصوص دوست ندارد. آنها با هم از سینما دیدن میکنند و مرسو فقط به لذت جسمانی بودن با او فکر میکند تا به پیوند عاطفی بین آنها.
در سینما، تعامل کوتاهی بین مارث و یک عاشق سابق، حسادت مرسو را برمی انگیزد. از او در مورد دیگر عاشقان سابق می پرسد. او از یک روشنفکر محلی به نام زاگرئوس نام می برد. قبل از اینکه زاگرئوس استفاده از پاهایش را از دست بدهد، رابطه عاشقانه کوتاهی با او داشت. اکنون بیشتر وقت خود را به تنهایی صرف مطالعه می کند. او به عنوان مردی ثروتمند شناخته می شود و مارث هنوز هم گاهی اوقات به ملاقات او می رود. مرسو که هنوز احساس حسادت می کند، می خواهد به زاگرئوس معرفی شود. مارته موافق است.
کتاب A Happy Death مرگ خوش
مرسو و زاگرئوس یک رابطه بعید ایجاد می کنند. اگرچه هیچ یک از این دو نفر به دیگری علاقه خاصی ندارند، آنها برای مدت طولانی در مورد ایده های فلسفی صحبت می کنند. آنها بحث می کنند که آیا یک شخص می تواند واقعاً خود را درک کند و در عین حال شاد باشد، و اینکه آیا پول کمکی است یا مانعی برای خوشبختی. زاگرئوس توضیح می دهد که چگونه ثروتمند و افسرده شد. وقتی جوان بود، تصمیم گرفت سخت کار کند و از راه های احتمالاً غیرقانونی ثروت اندکی به دست آورد. همانطور که از ثروت خود خوشحال بود، هر دو پای خود را از دست داد و نتوانست رویاها و جاه طلبی هایی را که ثروتش اجازه می داد دنبال کند. در عوض، افسرده و گوشه گیر شد و تمام وقت خود را صرف مطالعه کرد. او هیچ پولی خرج نمیکند و اغلب به خودکشی فکر میکند، اگرچه هرگز نمیتواند اسلحهای را که در گاوصندوقش نگه میدارد شلیک کند. او قبلاً یادداشت خودکشی خود را نوشته است. زاگرئوس اشاره می کند که می خواهد مرسو او را بکشد. او می گوید که مرسو می تواند ثروت را بگیرد و هر طور که می خواهد با آن رفتار کند. مرسو در حال فکر کردن به پیشنهاد می رود. همانطور که در فصل آغازین نشان داده شده است، او نقشه را دنبال می کند. او با گرفتن پول به پراگ سفر می کند و مارته را رها می کند.
کتاب A Happy Death مرگ خوش
قسمت دوم یک مرگ شاد با عنوان “مرگ آگاهانه” است. مرسو به پراگ سفر می کند اما نمی تواند ساکن شود. او با مرگ زاگرئوس تسخیر شده است و نمی تواند با ثروت تازه کشف شده خود خوشبختی پیدا کند. او با چند دوست قدیمی به الجزیره بازگشت و مدت کوتاهی با سه زن جوان زندگی کرد. با منزوی شدن از دنیا، افراد خانه امیدوارند که خوشبختی پیدا کنند. مرسو علیرغم محیط ایده آل، راضی نیست. او هوس تنهایی می کند و تصمیم می گیرد خانه را ترک کند و به روستای کوچکی در Chenoua، رشته کوهی در حومه روستایی الجزیره نقل مکان کند. او با زنی به نام لوسین در الجزایر ازدواج می کند اما به او می گوید که او را دوست ندارد. او ممکن است فقط به طور متناوب به ملاقات او بیاید.
در Chenoua، مرسو با یک پزشک محلی به نام برنارد دوست می شود که او را به جامعه معرفی می کند. مرسو روزهای خود را تنها می گذراند و متوجه بی تفاوتی خود نسبت به دنیای اطرافش می شود. زمان را می گذراند و روزها را به خود مشغول می کند تا به گناهان گذشته خود فکر نکند. دوستان او، از جمله لوسین، از او بازدید می کنند. مرسو در طول ملاقات آنها بیمار می شود. در ماه های آینده، بیماری او بدتر می شود. در آستانه یکی دیگر از ملاقات های لوسین، او به زمین می افتد و شب را در حالت تب سپری می کند. تا صبح، لوسین از راه رسید و برنارد تشخیص داد مرسو دچار نارسایی قلبی است. به درخواست مرسو، دکتر یک شیشه آدرنالین به او می دهد تا حداقل هنگام مرگ هوشیار باشد. مرسو با بیماری خود غلبه می کند و با لوسین در کنار او می میرد.
نظرات مشتریان
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.