The Iron Queen ملکه آهنین جلد 3

کتاب ملکه آهنین اثر جولی کاگاوا

کتاب 3 The Iron Queen ملکه آهنین جلد 3 فکر می‌کردم تمام شده؛ که وقت‌گذرانی در سرزمین فیری‌ ها، انتخاب‌های غیرممکن و قربانی کردن عزیزانم را پشت سرگذاشته‌ام؛ اما طوفانی در راه است، یک لشکر از فی‌ های آهنی که هر چقدر هم مقاومت کنم، باز هم مرا به قلب ماجرا خواهد کشاند و از پرنسِ تبعید شده‌ام _ که سوگند خورده کنارم باشد _ دور خواهد کرد؛ مرا به مرکز جنگی چنان شدید خواهد برد که مطمئن نیستم هیچ‌کس از آن زنده بیرون بیاید. این بار بازگشتی در کار نخواهد بود.

در بخشی از کتاب The Iron Queen 3 می خوانیم:

وسط محوطه، سایه ای در مه می رقصید و  می چرخید، کت بلندش پشت سرش موج بر می داشت و شمشیر یخی اش مه را مانند کاغذ می برید به درختی تکیه دادم و مبهوت حرکات چرخان و برازنده، سرعت مرگبار و دقت ضربات شمشیرش شدم که حتی دنبال کردن آن هم برای یک انسان سخت بود. ناگهان رویایم را به خاطر آوردم و ناآرامی به وجودم چنگ زد؛ صدای نرم ماشینا در سرم طنین انداخت. فکر می کنی وقتی بفهمد تو واقعا چه کسی هستی او را نگه داری؟فکر می کنی دیگر تو را خواهد خواست؟

با خشم این افکار را عقب زدم. او چه می دانست؟ به علاوه، این فقط یک رویا بود، کابوسی ناشی از فشار و نگرانی برای پدرم. هیچ معنایی نداشت.

نقد خوانندگان کتاب ملکه آهنین:

من می توانستم این کتاب را هزار بار بخوانم و هرگز از آن خسته نمی شوم. این یکی از موارد مورد علاقه من است و در کل این مجموعه مورد علاقه من است. این یک داستان پر از ماجراجویی، عزم، سرنوشت، عشق و از دست دادن است. این پایانی عالی برای داستان مگان است، حتی اگر هنوز به پایان داستان شوالیه تاریک او نرسیده باشد. اما این یک داستان متفاوت است.

******

لحظه ای که این کتاب را زمین گذاشتم، کتاب بعدی را برداشتم تا بتوانم بلافاصله دوباره به داستان شیرجه بزنم. فوق العاده است.