معرفی بررسی و نقد محصول
کتاب The Subtle Art of Not Giving a F*ck هنر ظریف بیخیالی اثر Mark Manson مارک منسون
کتاب The Subtle Art of Not Giving a F*ck در سه جمله :
«هنر ظریف بیخیالی» کتابی است که با دعوت از خواننده به تلاش نکردن، نه گفتن و پذیرش تفکر منفی، سنتهای خودیاری را به چالش میکشد.
قهر نکردن یعنی راحت بودن با متفاوت بودن و اهمیت دادن به چیزی مهمتر از مصیبت.
شما باید در مورد چیزی ایراد بگیرید.
پنج ایده بزرگ از کتاب The Subtle Art of Not Giving a F*ck از Mark Manson
توصیه های مرسوم خودیاری بر آنچه که شما نیستید متمرکز است. بهعلاوه، آنچه را که کمبودها و شکستهای شخصیتان قبلاً وجود داشتهاند، به صفر میرساند و آنها را برای شما برجسته میکند.
کلید یک زندگی خوب این است که در مورد چیزهای بیشتر ایراد نگیرید. این به معنای کمتر لعنتی است، فقط درباره چیزهایی که واقعی، فوری و مهم هستند، لعنت میکشند.
وقتی از احساس عصبانیت یا اضطراب از احساس اضطراب عصبانی هستید، در چیزی که منسون میگوید «حلقه بازخورد از جهنم» گیر کردهاید.
با این حال، با عدم ابراز احساس بدی، حلقه بازخورد از جهنم را کوتاه میکنید. با خود می گویید: “من دلم می خواهد، اما چه کسی دعوا می کند؟”
از آنجایی که اکنون تعداد نامتناهی چیزهایی وجود دارد که میتوانیم ببینیم یا بدانیم، همچنین تعداد نامتناهی از راهها وجود دارد که میتوانیم کشف کنیم که اندازهگیری نمیکنیم، به اندازه کافی خوب نیستیم، چیزها به اندازه آنها عالی نیستند. می تواند باشد. و این ما را از درون جدا می کند.
نه دادن فک به چه معناست
ظرافت شماره 1: قهر نکردن به معنای بی تفاوت بودن نیست. یعنی راحت بودن با متفاوت بودن یک حقیقت یواشکی در مورد زندگی چیزی به نام نپرداختن وجود ندارد. شما باید در مورد چیزی ایراد بگیرید. شما نمی توانید برای برخی افراد حضوری مهم و متحول کننده زندگی باشید بدون اینکه برای دیگران شوخی و شرمساری باشید.
ظرافت شماره 2: برای اینکه در مورد مصیبت ها ایراد نگیرید، ابتدا باید در مورد چیزی مهمتر از ناملایمات انتقاد کنید. اگر متوجه شدید که دائماً در مورد حرفهای بیاهمیتی که شما را آزار میدهد، زیادهروی میدهید، به احتمال زیاد در زندگیتان کار زیادی ندارید که بخواهید دربارهاش حرفهای مشروع بزنید.
نکته ظریف شماره 3: چه متوجه شوید یا نه، همیشه در حال انتخاب هستید که در مورد چه چیزی ایراد بگیرید. بلوغ زمانی اتفاق میافتد که فرد یاد میگیرد فقط در مورد آنچه واقعاً ارزشمند است، انتقاد کند. ایده کتک نزنی یک راه ساده برای تغییر جهت دادن انتظاراتمان از زندگی و انتخاب اینکه چه چیزی مهم است و چه چیزی نیست، است.
هنر ظریف خلاصه نویسی نکردن
میل به تجربه مثبت بیشتر خود یک تجربه منفی است. و به طور متناقض، پذیرش تجربه منفی خود یک تجربه مثبت است.
هرچه بیشتر به دنبال احساس بهتر باشید، رضایت کمتری خواهید داشت، زیرا دنبال کردن چیزی فقط این واقعیت را تقویت می کند که در وهله اول فاقد آن هستید. فیلسوف آلن واتس قبلاً به عنوان “قانون عقب مانده” یاد می کرد.
هر چیزی که در زندگی ارزشمند است با غلبه بر تجربه منفی مرتبط به دست می آید.
دعوا نکردن به این معناست که به وحشتناک ترین و دشوارترین چالش های زندگی چشم دوخته و همچنان دست به کار شوید.
هنگامی که شما بیش از حد ایراد می گیرید – وقتی در مورد همه و همه چیز ایراد می گیرید – احساس خواهید کرد که همیشه حق دارید که همیشه راحت و خوشحال باشید، که قرار است همه چیز دقیقاً به همان اندازه باشد. آنطور که شما می خواهید باشد
درد و از دست دادن اجتناب ناپذیر است و ما باید تلاش برای مقاومت در برابر آنها را کنار بگذاریم.
بزرگترین حقایق در زندگی معمولاً ناخوشایندترین هستند.
ما به این دلیل ساده رنج می بریم که رنج از نظر بیولوژیکی مفید است. این عامل ترجیحی طبیعت برای الهام بخشیدن به تغییر است.
به زندگی بدون مشکل امیدوار نباش. چنین چیزی وجود ندارد در عوض، به یک زندگی پر از مشکلات خوب امیدوار باشید.
مشکلات هرگز متوقف نمی شوند؛ آنها فقط مبادله می شوند و/یا ارتقا می یابند.
شادی ناشی از مشکلاتی است که از داشتن و حل آنها لذت می برید.
هیچ کس واقعاً خوشحال نیست که جلوی آینه بایستد و به خود بگوید که خوشحال است.
احساسات صرفاً سیگنالهای بیولوژیکی هستند که برای هدایت شما به سمت تغییرات مفید طراحی شدهاند.
احساسات منفی فراخوانی برای عمل هستند. وقتی آنها را احساس می کنید، به این دلیل است که قرار است کاری انجام دهید. [توجه: تونی رابینز به طور طولانی در مورد احساسات منفی در کتاب Awaken the Giant Within صحبت می کند.]
فقط به این دلیل که چیزی حس خوبی دارد به این معنی نیست که خوب است.
همه چیز با یک فداکاری ذاتی همراه است – هر چیزی که به ما احساس خوبی بدهد، ناگزیر احساس بدی نیز در ما ایجاد خواهد کرد.
یک سوال جالب تر، سوالی که اکثر مردم هرگز به آن فکر نمی کنند، این است که “چه دردی در زندگی خود می خواهید؟ برای چه چیزی حاضری مبارزه کنی؟» زیرا به نظر میرسد که این عامل تعیینکنندهتر برای چگونگی روند زندگی ما باشد.
چیزی که موفقیت شما را تعیین می کند این نیست که “از چه چیزی می خواهید لذت ببرید؟” سوال مربوطه این است که “چه دردی را می خواهید تحمل کنید؟” راه رسیدن به خوشبختی راهی پر از غم و شرم است.
اینکه شما چه کسی هستید با چیزی که مایل به مبارزه برای آن هستید مشخص می شود.
مبارزات ما موفقیت های ما را تعیین می کند.
مشکلات ما شادی ما را به وجود می آورند، همراه با مشکلات کمی بهتر و کمی ارتقا یافته.
مشکل جنبش عزت نفس این است که عزت نفس را با احساس مثبت مردم نسبت به خود اندازه گیری می کند. اما یک اندازه گیری واقعی و دقیق از ارزش خود، این است که مردم در مورد جنبه های منفی خود چه احساسی دارند.
افرادی که احساس حق می کنند به هر اتفاقی در زندگی خود به عنوان تأیید یا تهدیدی برای عظمت خود نگاه می کنند.
اندازه گیری واقعی ارزش خود این نیست که فرد در مورد تجربیات مثبت خود چه احساسی دارد، بلکه این است که او در مورد تجربیات منفی خود چه احساسی دارد.
خرید کتاب The Subtle Art of Not Giving a F*ck با تخفیف
فردی که در واقع از ارزش شخصی بالایی برخوردار است، میتواند به جنبههای منفی شخصیت خود با صراحت نگاه کند: «بله، گاهی اوقات من نسبت به پول بیمسئول هستم»، «بله، گاهی اوقات در موفقیتهایم اغراق میکنم»، «بله، من». برای حمایت از من بیش از حد به دیگران تکیه کنم و باید بیشتر متکی به خود باشم» – و سپس برای بهبود آنها اقدام کنید.
بسیاری از مردم از پذیرش حد وسط می ترسند زیرا معتقدند که اگر آن را بپذیرند، هرگز به چیزی نخواهند رسید، هرگز پیشرفت نخواهند کرد و زندگی آنها اهمیتی نخواهد داشت.
افراد نادری که واقعاً در کاری استثنایی می شوند، این کار را نمی کنند زیرا معتقدند استثنایی هستند. برعکس، آنها شگفتانگیز میشوند، زیرا وسواس زیادی برای پیشرفت دارند. و این وسواس در مورد بهبود از این باور اشتباه ناشی می شود که آنها در واقع اصلاً عالی نیستند.
اگر رنج اجتناب ناپذیر است، اگر مشکلات ما در زندگی اجتناب ناپذیر است، پس سوالی که باید بپرسیم این نیست که “چگونه رنج کشیدن را متوقف کنم؟” اما “چرا من رنج می کشم – برای چه هدفی؟”
خودآگاهی مانند پیاز است. لایه اول درک ساده از احساسات است. لایه دوم توانایی این است که بپرسیم چرا برخی از احساسات را احساس می کنیم. این لایه پرسش به ما کمک می کند تا علت اصلی احساساتی را که بر ما غلبه می کند، درک کنیم. هنگامی که علت اصلی را درک کنیم، می توانیم در حالت ایده آل کاری برای تغییر آن انجام دهیم. سطح سوم ارزش های شخصی ما است: چرا من این را موفقیت/شکست می دانم؟ چگونه خودم را اندازه گیری کنم؟ من با چه معیاری خودم و اطرافیانم را قضاوت می کنم؟
ارزش ها زیربنای هر چیزی که هستیم و انجام می دهیم. اگر چیزی که برای ما ارزش قائل هستیم مفید نباشد، اگر آنچه را که موفقیت/شکست میدانیم به درستی انتخاب نشده باشد، آنگاه هر چیزی که بر اساس آن ارزشها باشد – افکار، عواطف، احساسات روزمره – همگی از بین خواهند رفت.
بسیاری از توصیههای موجود در سطحی سطحی عمل میکنند که صرفاً تلاش میکنند در کوتاهمدت به مردم احساس خوبی داشته باشند، در حالی که مشکلات واقعی بلندمدت هرگز حل نمیشوند.
یک لحظه وقت بگذارید و به چیزی فکر کنید که واقعاً شما را آزار می دهد. حالا از خود بپرسید که چرا شما را آزار می دهد. این احتمال وجود دارد که پاسخ نوعی شکست باشد.
آنچه از نظر عینی در مورد موقعیت شما صادق است به اندازه نحوه دیدن موقعیت، نحوه سنجش آن و ارزش گذاری برای آن مهم نیست.
ارزشهای ما معیارهایی را تعیین میکنند که با آن خودمان و دیگران را میسنجیم.
اگر میخواهید نحوه نگرش به مشکلات خود را تغییر دهید، باید آنچه را که برایتان ارزش قائل هستید و/یا نحوه سنجش شکست/موفقیت را تغییر دهید.
لذت دلیل خوشبختی نیست؛ بلکه این اثر است.
تحقیقات نشان می دهد زمانی که فرد قادر به تامین نیازهای فیزیکی اولیه (غذا، سرپناه و غیره) باشد، همبستگی بین شادی و موفقیت دنیوی به سرعت به صفر می رسد.
مثبت اندیشی مداوم نوعی اجتناب است، نه راه حل معتبری برای مشکلات زندگی – مشکلاتی که اتفاقاً، اگر ارزش ها و معیارهای درست را انتخاب می کنید، باید به شما نیرو و انگیزه بدهند.
وقتی خود را مجبور می کنیم که همیشه مثبت اندیش باشیم، وجود مشکلات زندگی خود را انکار می کنیم. و وقتی مشکلات خود را انکار می کنیم، فرصت حل آنها را از خود سلب کرده و شادی ایجاد می کنیم.
خرید کتاب هنر ظریف بیخیالی از مارک منسون
مشکلات به زندگی ما معنا و اهمیت می دهند.
برخی از بهترین لحظات زندگی یک فرد خوشایند، موفق، شناخته نشده و مثبت نیستند.
ارزش های خوب 1) مبتنی بر واقعیت، 2) از نظر اجتماعی سازنده و 3) فوری و قابل کنترل هستند. ارزشهای بد 1) خرافاتی، 2) مخرب اجتماعی، و 3) فوری یا قابل کنترل نیستند.
وقتی ارزشهای ضعیفی داریم – یعنی استانداردهای ضعیفی که برای خود و دیگران تعیین میکنیم – اساساً در مورد چیزهایی که مهم نیستند، چیزهایی که در واقع زندگی ما را بدتر میکنند، انتقاد میکنیم.
اغلب تنها تفاوت بین دردناک بودن یا قدرتمند بودن یک مشکل این است که ما آن را انتخاب کردهایم و مسئول آن هستیم.
اگر در شرایط فعلی خود بدبخت هستید، به احتمال زیاد به این دلیل است که احساس می کنید بخشی از آن خارج از کنترل شما است – مشکلی وجود دارد که توانایی حل آن را ندارید، مشکلی که به نوعی بدون انتخاب شما به شما تحمیل شده است.
ما همیشه اتفاقاتی که برایمان می افتد را کنترل نمی کنیم. اما ما همیشه نحوه تفسیر آنچه را که برایمان اتفاق میافتد و همچنین واکنش ما را کنترل میکنیم. [توجه: رایان هالیدی در مورد پرسپکتیو در The Obstacle Is the Way به طور مفصل می نویسد.)
هر چه بیشتر مسئولیت زندگی خود را بپذیریم، قدرت بیشتری بر زندگی خود اعمال خواهیم کرد. [توجه: «مسئولیت 100٪ برای زندگی خود را بر عهده بگیرید» اصل شماره 1 در اصول موفقیت اثر جک کنفیلد است.)
بنابراین پذیرش مسئولیت مشکلات ما اولین قدم برای حل آنهاست.
بسیاری از مردم از پذیرفتن مسئولیت مشکلات خود مردد هستند زیرا معتقدند مسئولیت مشکلات خود مقصر بودن برای مشکلات شما نیز هست.
اشتباه مسئولیت/ تقصیر به افراد اجازه می دهد تا مسئولیت حل مشکلات خود را به دیگران واگذار کنند.
باورهای ما شکل پذیر هستند و خاطرات ما به طرز وحشتناکی غیرقابل اعتماد هستند.
هر چه چیزی بیشتر هویت شما را تهدید کند، بیشتر از آن اجتناب خواهید کرد. منسون این را “قانون اجتناب” می نامد.
وقتی داستان هایی را که درباره خودمان تعریف می کنیم، برای خودمان رها می کنیم، خود را آزاد می کنیم تا عمل کنیم (و شکست بخوریم) و رشد کنیم.
چیز کمی در مورد مشکلات شما منحصر به فرد یا خاص است. به همین دلیل رها کردن بسیار رهایی بخش است.
هرچه هویت محدودتر و کمیابتر برای خود انتخاب کنید، به نظر میرسد همه چیز بیشتر شما را تهدید میکند. به همین دلیل، خود را به ساده ترین و معمولی ترین راه های ممکن تعریف کنید.
The Subtle Art of Not Giving a F*ck by Mark Manson
سوالاتی که به شما کمک می کند عدم اطمینان بیشتری را در زندگی خود ایجاد کنید.
اگر اشتباه کنم چه؟
اگر اشتباه می کردم چه معنی می داد؟
آیا اشتباه کردن مشکلی بهتر یا بدتر از مشکل فعلی من برای خودم و دیگران ایجاد می کند؟
شایان ذکر است که برای هر تغییری در زندگی شما، باید در مورد چیزی اشتباه کنید.
توانایی نگاه کردن به ارزشهای مختلف و ارزیابی آنها بدون لزوم پذیرش آنها، شاید مهارت اصلی مورد نیاز برای تغییر زندگی خود به شیوهای معنادار باشد.
منسون سعی میکند با قوانین کمی زندگی کند، اما یکی از قوانینی که او در طول سالها پذیرفته است این است: اگر به دلیل خراب شدن او یا خراب شدن همه افراد دیگر باشد، به احتمال بسیار بسیار، بسیار بسیار بیشتر احتمال دارد که او کسی باشد که خراب شده است. بالا
اگر به نظر می رسد این شما هستید در مقابل دنیا، به احتمال زیاد فقط شما در مقابل خودتان هستید.
بهبود در هر کاری بر اساس هزاران شکست کوچک است و بزرگی موفقیت شما بر این اساس است که چند بار در کاری شکست خورده اید. اگر کسی در کاری بهتر از شما باشد، احتمالاً به این دلیل است که او بیشتر از شما در آن کار شکست خورده است. اگر کسی بدتر از شما است، احتمالاً به این دلیل است که او تمام تجربیات یادگیری دردناک شما را تجربه نکرده است.
ما فقط در چیزی می توانیم واقعاً موفق باشیم که مایلیم در آن شکست بخوریم. اگر مایل به شکست نیستیم، پس مایل نیستیم که موفق شویم.
زندگی یعنی ندانستن و به هر حال کاری را انجام دادن.
عمل فقط اثر انگیزه نیست؛ علت آن نیز هست
اگر انگیزه ای برای ایجاد یک تغییر مهم در زندگی خود ندارید، کاری انجام دهید – هر کاری، واقعاً – و سپس از واکنش به آن عمل به عنوان راهی برای شروع انگیزه دادن به خود استفاده کنید.
وقتی معیار موفقیت صرفاً عمل میشود – وقتی هر نتیجهای پیشرفت و مهم تلقی میشود، وقتی الهام بهعنوان یک پاداش بهعنوان یک پیشنیاز در نظر گرفته میشود – خود را به جلو میبریم. ما برای شکست احساس آزادی می کنیم و این شکست ما را به جلو می برد.
در نهایت، تنها راه برای دستیابی به معنا و احساس اهمیت در زندگی، از طریق رد گزینهها، محدود کردن آزادی، انتخاب تعهد به یک مکان، یک باور، یا (غذا کردن) یک فرد است.
همه ما باید در مورد چیزی ایراد بگیریم تا برای چیزی ارزش قائل شویم. و برای ارزش دادن به چیزی، باید آنچه را که آن چیزی نیست رد کنیم.
میل به اجتناب از طرد شدن به هر قیمتی، اجتناب از رویارویی و تعارض، میل به تلاش برای پذیرش همه چیز به طور یکسان و منسجم و هماهنگ کردن همه چیز، شکل عمیق و ظریفی از استحقاق است.
تفاوت بین یک رابطه سالم و ناسالم به دو چیز مربوط می شود: 1) اینکه هر یک از افراد در رابطه چقدر مسئولیت را می پذیرند و 2) تمایل هر فرد به طرد شدن و طرد شدن توسط شریک زندگی خود.
علامت یک رابطه ناسالم دو نفر است که سعی می کنند مشکلات یکدیگر را حل کنند تا احساس خوبی نسبت به خود داشته باشند. در عوض، یک رابطه سالم زمانی است که دو نفر مشکلات خود را حل کنند تا احساس خوبی نسبت به یکدیگر داشته باشند.
افراد صاحب حقی که دیگران را به خاطر احساسات و اعمال خود سرزنش می کنند، این کار را انجام می دهند زیرا معتقدند که اگر دائماً خود را قربانی نشان دهند، در نهایت کسی می آید و آنها را نجات می دهد و عشقی را که همیشه می خواستند دریافت می کنند. افراد صاحب حقی که عواطف و اعمال دیگران را مقصر میدانند، این کار را انجام میدهند، زیرا معتقدند اگر شریک زندگی خود را «رفع» کنند و او را نجات دهند، عشق و قدردانی را دریافت خواهند کرد که همیشه میخواستند.
تشخیص تفاوت بین انجام کاری از روی تعهد و انجام داوطلبانه آن برای مردم می تواند دشوار باشد. بنابراین در اینجا یک آزمون تورنسل وجود دارد: از خود بپرسید، “اگر من رد می کردم، رابطه چگونه تغییر می کرد؟” به طور مشابه، بپرسید: “اگر شریک زندگی من چیزی را که من می خواستم رد کند، رابطه چگونه تغییر می کند؟”
هدف از این نیست که در مورد هر چیزی که شریک زندگی شما در مورد آن دعوا می کند، انتقاد کنید. در مورد شریک زندگی خود بدون توجه به هجمه هایی است که او می کند.
تضاد وجود دارد تا به ما نشان دهد چه کسی بدون قید و شرط در کنار ما است و چه کسی فقط برای منافع وجود دارد.
برای اینکه یک رابطه سالم باشد، هر دو نفر باید تمایل داشته باشند و بتوانند هم نه بگویند و هم نه بشنوند.
وقتی اعتماد از بین میرود، تنها در صورتی میتوان آن را بازسازی کرد که دو مرحله زیر اتفاق بیفتد: 1) اعتماد شکن ارزشهای واقعی را که باعث نقض شده است را بپذیرد و به آنها تسلط داشته باشد، و 2) اعتماد شکن سابقهای قوی از آن ایجاد کند. بهبود رفتار در طول زمان
مرگ نوری است که با آن سایه تمام معنای زندگی سنجیده می شود.
رویارویی با واقعیت مرگ و میر خودمان مهم است، زیرا تمام ارزش های زشت، شکننده و سطحی زندگی را محو می کند.
تو خواهی مرد، و این به این دلیل است که به اندازه کافی خوش شانس بودی که زندگی کردی.
خواندن توصیه می شود
اگر «هنر ظریف نگفتن» را دوست دارید، میتوانید از کتابهای زیر نیز لذت ببرید:
چگونه می توان دوستان را به دست آورد و بر مردم تأثیر گذاشت اثر دیل کارنگی
خودتان را طوری دوست داشته باشید که زندگی شما به آن بستگی دارد اثر کمال راویکانت
تخت خود را درست کنید اثر ویلیام اچ مک ریون
کتاب را بخرید: هنر لطیف نپرداختن
چاپ | جلد گالینگور | کتاب صوتی
لیست های مرتبط
خلاصه کتاب کسب و کار
خلاصه کتاب روانشناسی
خلاصه کتاب خودیاری
یا، خلاصههای بیشتر کتاب را مرور کنید.
توضیحات تکمیلی
نویسنده | Mark Manson |
---|---|
ناشر | harper |
شابک | 9780062641540 |
ژانر | انگیزشی و موفقیت |
زبان | انگلیسی |
قطع | رقعی |
جلد | شومیز |
تعداد صفحات | 118 |
نظرات مشتریان
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.